آخرین مطالب
امکانات وب
مولانا در مثنوی می‌آورد که عاشقی به در خانۀ معشوق رفت و در جواب معشوق که پرسید کیست، گفت «من»،و با همین «من» گفتن سزاوار فراق شد، تا آنجا که «من»های او همه سوخت و دوباره بازگشت:پخته گشت آن سوخته پس بازگشتباز گرد خانه انباز گشتحلقه بر در زد به صد ترس و ادبتا به نجهد بی‌ادب لفظی ز لببانگ زد یارش که بر در کیست آنگفت بر در هم توی ای دل‌ستانگفت اکنون چون منی ای من درآنیست گنجایی دو من را در سرا از نظر مولانا کسی که «من» و «خود» دارد، به حقیقت یک من ندارد بلکه هر لحظه منی و خودی دارد،به قول او «هزاران من و ما» دارد و در غوغای این «من»هاست که خود را گم می‌کند: زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم آزادی ، مسعود سلگی...ادامه مطلب
ما را در سایت آزادی ، مسعود سلگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : masoudsolgi بازدید : 81
🥀شیوار🥀
در بهاری که
سرو شرمسار
دلِ من هم پر از
اندوه بسیار
& آزادی ، مسعود سلگی...ادامه مطلب
ما را در سایت آزادی ، مسعود سلگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : masoudsolgi بازدید : 74
محمد شریف خان سالار نظام سلگی . باعث تاسف است که دیگر اقوام ایرانی اسطوره ها و شخصیت های تاریخی خود را بزرگتر از آنکه بوده اند معرفی میکنند و مجسمه های آنها زینت بخش میادین شهرشان شده و خیابان هاو دیگر اماکن شهر خود را به اسم اسطوره های خود مزین و نام گذاری کرده اند ، متاسفانه ما در شهر نهاوند همواره به تکذیب شخصیتهایمان می بالیم که همین موجب عقب ماندگیمان در طول تاریخ شده ، اینجانب مسعود سلگی ؛ قطره ای از دریای خروشان زندگی پر افتخار سالار نظام سلگی را به رشته تحریر در می آورم اگرچه متاسفانه این نوشته و هیچ نوشته ی دیگری در مورد سالار نظام در هیچ کجا ثبت نشده جز یادو خاطر بزرگان ما. در جریان آزادی ، مسعود سلگی...من غریبانه به این بی حوصلگی می نگرم.. چند روزیست حال و هوای دلم غبار آلودست دلم را به چه خوش کنم .. نمیدانم چطور شد که تمام زندگی ام شبیه لیوان خالی روی تاقچه ی خانه گلی و قدیمی مادربزرگم که مرده بود شده است ، تمام زندگی ام را آهی تشکیل داده بود که هرروز صبح بعداز خمیازه های کش دار میکشیدم ، دیگر در صفحه ی گرامافون خانه ی قدیمی مادربزرگم موزیک شد خزان گلشن اشنایی پخش نمی شد . چه غریبانه از دیار آشنایان می گریزم ، تمام زندگی خود را تاریک کرده بودم تا بتوانم تنهایی قبر را بهتر درک کنم سردو اهسته دستانم را بر روی زمین میکشیدم تا آخرین نخ سیگارم را از پاکت درآورم و چه کاهلانه دستم را در اتاق تاریک آزادی ، مسعود سلگی...ادامه مطلب
چشم و ابروی تو راز مگو دارد... موج ابروی تو مرا هردم به سوی غرق شدن در دریای زلال و خروشان چشمانت می برد.. به چشمانت خیره می شوم شاید مست شوم عشق و مستی چشمانت مرا مجنون نگاهت کرده است... #مسعود_سلگی آزادی ، مسعود سلگی...
تقدیم به مادران سرزمینم... ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﻭ به ﺷﻌﻤﺪﺍﻧﯽ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ... ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ ﯾﺎ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....؟ #مسعود_سلگی آزادی ، مسعود سلگی...
ما را در سایت آزادی ، مسعود سلگی دنبال می کنید
برچسب : مادر, نویسنده : masoudsolgi بازدید : 97
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘یاد باد آن روزگاران
آن تنور گرم،نان پختهٔ مادر
روستایی پر زمهرو شادی
پر زخورشید درخشان
جاده های خاکی ده
رودِ پر آب و خروشان
آب بازیهای باران...
چه زیبا رقص شبنم به روی پونه وحشی کنار جویباران
آن درختان
واله وشیدا..،سرو..صنوبر
لانه گرم پرستو بر سپیدار..
آن همه شهدو گلاب به زقمصر
چادر زیبای دختر
دختر چادرنشین مهروالفت
دختر زیبای ایل نامداران
ناگهان بادی!چه گویم وای طوفانی
وزیدن در گرفت
برکند،ویران کرد سرای خرم وسبز و گلستان
اینک اینجا ماهمه گرد آمدیم نالان و گریانو پشیمان
درون غار خاموشی ..پریشان ٰپریشانو پشیمان
#مسعود_سلگی #همدان #ایران آزادی ، مسعود سلگی...
در روزهای بی کسی پشت پنجره ی تنهایی شهریور
منتظر مهر پاییزی بودن
حس عاشقانه ای است وصف ناپذیر
مسعودسلگی
#شهریور #خزان #مهر #بهارآزادی #امید
#ایران #ایرانی
آزادی ، مسعود سلگی...